شبیخون فرهنگی
#به _قلم_خودم
چند سال پیش که دخترکی دبیرستانی بودم،امام جماعتی جوان داشتیم.سرش پایین بود و گاهی قبل از نماز جماعت برایمان،صحبت می کرد.تند تند عرقهای پیشانی اش را پاک میکرد و با رگ گردنی بر آمده از شبیخون فرهنگی می گفت.از دغدغهءآقا می گفت،از کم کاری امثال خودش و بی خبری مردم.
ما سر درگوش هم می بردیم و گاهی پچ پچ وخندهء ءریز.
رشتهءدرسی مان ادبیات بود و فقط بار ظاهری کلامش را می فهمیدیم.با شبیخون ،جمله می ساختیم و فرهنگی را به فرنگی تعبیر می کردیم.شاید جاهل به تمام معنا !!!!به خانواده چیزی نمی توانستیم بگوییم!جو آن زمان برنمی تافت که از شبیخون و کار دشمن بگوییم چون مثل همیشه آنها غرق در ریز و درشت زندگی بودند وبرایشان نا آشنا.
چند شب پیش در گوشهء حسینیه نشسته بودم و به یاد نادانی گذشته ام افسوس می خوردم.
دشمن حتی به مجلس امام حسین علیه السلام هم وارد شده ودر جای جای مجلس خودنمایی می کرد.
برق رژ ها،جورابهای کالج،شلوارهای دم پا،مانتوهای عجیب وغریب و بدتراز همه گوشی ها و سلفی ها و لایو ها.
افسوس خوردم که چرا همان زمان با خط درشت روی در ودیوار خانه ها و اتاقها ،ننوشتم دشمن شبیخون می زند و بیدارباش، چرا ننوشتم چشم روی هم نگذار و آسوده ننشین.
امروز هرچه بدوم باز چند دهه از دشمن عقب تر هستم و نمی دانم تا کجا باید بیدار بنشینم و چشم برهم نگذارم تا شاید به چند سال پیش برسم.ولی باز هم سخت است جبران، چون دشمن دست به جلو و تکنولوژی در خدمت است.
#عزاداری ها مقبول حق و التماس دعا برای ظهور