• خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

صبا

صبا

سکوت

07 مهر 1401

#روز مرگی

#به_قلم_خودم

سوار اتوبوس شد،دستش یه پاکت سبزی خرد شده بود و ظاهری عادی داشت  مثل زنان خانه دار،زنی حدودا سی و پنج ساله.

کارت را به دستگاه نزدیک کرد و بوق ممتد نشان از نداشتن شارژ داشت.

مردی که روبروی در نشسته بود و مدام چشم می چرخاند اطراف اتوبوس و مسافران را برانداز می کرد،مخاطبش شد و درخواست کارت کرد.

 حدودا چهل ساله و بلوز شلواری که زیاد تمیز نبود،کفش‌های کتانی تیره رنگ وپراز گرد وخاک و حتی شلوارش  یک خط اتو نداشت، با موهای جوگندمی و چشمانی که بعداز درخواست،برق زد.فوری کارت را در آورد وبرای تازه وارد شارژی نثار دستگاه کرد.

وقتی روی صندلی نشست،پول از کیف درآورد و رو به مرد مهربان که حالا صندلی جلویی نشسته بود،تشکر کنان  پول را تقدیم کرد  ولی مرد امتناع کرد و آرام داخل گوش خانم چیزی گفت.

خانم سریع رفت پهلو به پهلویش نشست و سر در گوش هم  حدود ۵دقیقه صحبت  کردند وبه 

ایستگاه  رسیدند با همدیگر پیاده شدند و دوش به دوش و صحبت کنان، دور شدند.

هزار بار شیطان را لعن کردم  به خاطر اینکه حواس من را سمت آنها جلب کرده بود ولی باز در دلم  تعجب کرده بودم و خواستار رسیدن به جواب برای  سوالهای  در هم و زیاد ذهنم،

الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ

ﺁﻧﻜﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩم ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻣﻰ  ﻛﻨﺪ(آیه ٥ سوره مبارکه ناس) 

خدا عاقبت همه را ختم به خیر کند.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

صبا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان